محمدتقی بهار ملقب به ملک الشعرا، شاعر، نویسنده ، روزنامه نگار و محقق معاصر. در دوازدهم ربیع الاول ۱۲۶۵ در مشهد زاده شد. پدرش محمد کاظم ، ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه ، به بهار رسید (بهار، دیوان ، ج ۱، مقدمه ، ص یک ، بیست ودو).
خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (متوفی ۱۲۲۹)، قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه ، می دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می خواند.
از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد معروف به ادیب نیشابوری (متوفی ۱۳۰۵ ش ) تکمیل کرد(همان، ج۱، مقدمه،ص یازده).
در بیست سالگی به صف مشروطه طلبان خراسان پیوست و اولین آثار ادبی ـ سیاسی او در روزنامه خراسان (۲۵ صفر ۱۳۲۷ ـ ۲۵ رجب ۱۳۲۷) به طریق پنهانی و بدون امضا به چاپ می رسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلیشاه ( دیوان ، همانجا؛ بهار و ادب فارسی ، ج ۱، ص هشت ).
بهار در ۱۳۲۸، روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. در همین ایام ، قصیده «پیام به وزیر خارجه انگلستان » را که در اعتراض به قرارداد ۱۳۲۵/۱۹۰۷ بود در روزنامه حبل المتین منتشر کرد ( دیوان ، ج ۱، ص ۲۰۴). این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت ، به امر کنسول روس تعطیل شد.
او بلافاصله روزنامه تازه بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله ، وزیر خارجه ، تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد (همان ، ج ۱، مقدمه ، ص دوازده ـ سیزده ). در ۱۳۳۲، به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه ای در نظم و نثر پدید آورد (همان ، ج ۱، مقدمه ، ص سیزده).
انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیده های بهار، «بث الشکوی »، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده است . کودتای ۱۲۹۹ ش ، بهار را برای سه ماه خانه نشین کرد و در همین مدت ، یکی از به یادماندنی ترین قصیده های خود، «هیجان روح »، را سرود (همان ، ج ۱، ص ۳۴۷ـ۳۵۲). چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام السلطنه نخست وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد.
از این دوره با سیدحسن مدرس ، روحانی نامدار و رهبر فراکسیون اقلیت ، همراهی می کرد. هدف این فراکسیون مبارزه برای حفظ اصول مشروطه و ایستادگی در برابر خودکامگی سردار سپه بود. بهار در این دوره در محضر هرتسفلد ، دانشمند آلمانی ، زبان پهلوی می آموخت ( بهار و ادب فارسی ، ج ۱، ص ده).
در ۱۳۰۱ ش ، تاریخچه اکثریت در مجلس چهارم را نوشت و بخشی از آن را در نوبهار به چاپ رساند (همانجا). در همین سال قصیده معروف «دماوندیه » ( دیوان ، ج ۱، ص ۳۵۷) و «سکوت شب » (همان ، ج ۱، ص ۳۶۶) را سرود.
در مجلس پنجم نیز در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردار سپه با جمهوری ، اسباب تردید مردم شده است و مردم نتیجه چنین جمهوری ای را دیکتاتوری رضاخان می بینند ( تاریخ مختصر احزاب سیاسی ، ج ۲، ص ۴۱). بهار پس از تشنج در مجلس و اهانت فراکسیون تجدد به مدرس، به دلیل بدبینی از اوضاع کشور، تصمیم به کناره گیری از سیاست گرفت و از نمایندگی استعفا کرد اما مشیرالدوله پیرنیا مانع شد.
پس از آن ، واکنش مردم در اعتراض به بی احترامی به مدرس او را دلگرم کرد (همان ، ج ۲، ص ۳۸). پس از قتل عشقی در تیر ۱۳۰۳، فراکسیون اقلیت کوشید تا با فضای رعب و وحشتی که بر تهران حاکم شده بود، مقابله کند و مذاکرات شدیداللحنی در مجلس صورت گرفت (مدرس ، ج ۲، ص ۵۵). بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری ولی در معنای مخالف آن سرود (رجوع کنید به ادامه مقاله ، بهار در عرصه شاعری).
پس از ناکامی غوغای جمهوری خواهی ، هواداران رضاخان پیشنهاد تغییر سلطنت را به مجلس بردند. هنگامی که بهار به عنوان نماینده اقلیت نطق تندی در اعتراض به این مسئله ایراد کرد، عوامل نظمیه که قصد ترور او را داشتند، روزنامه نگاری به نام واعظ قزوینی را به جای وی به قتل رساندند ( بهار و ادب فارسی ، همانجا). بهار در قصیده «یک شب شوم » تأثّر خود را از این ماجرا بازگو کرده است ( دیوان ، ج ۱، ص ۴۰۰ـ۴۰۲).
«راپرت پلیس مخفی » تهران نشان می دهد که از ۱۳۰۱ ش ، بهار تحت نظر بوده و از نظر نظمیه تهران انگلیسی پرست تلقی می شده است (میرانصاری ، دفتر دوم ، سند ۳۰ـ۳۳، ص ۸۶ـ۹۷؛ برای اطلاع از برخی گزارشها در مورد نظر رضاشاه درباره بهار رجوع کنید به بهبودی ، ص ۴۴ـ۴۵؛ مکی ، ج ۳، ص ۴۱۹ـ۴۲۰).
در مهر ۱۳۰۳، حکومت نظامی از رضاخان رئیس الوزرا، خواستار سلب مصونیت سیاسی بهار شد (میرانصاری ، دفتر دوم ، سند ۳۷، ص ۱۰۳ـ۱۰۴). در ۱۳۰۸ ش ، به اتهام مخالفت های پنهان با رضاشاه ، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ ش چند بار به حبس و تبعید محکوم شد ( بهار و ادب فارسی ، ج ۱، ص ده ـ یازده ). در ۱۳۱۲ ش، از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ ش ، با وساطت فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.
از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ ش پس از پایان مجلس ششم و کناره گیری از مجلس آغاز شده بود، غنی تر شد. در ۱۳۰۷ ش ، بهار به تدریس تاریخ ادبیات پیش از اسلام در دارالمعلمین تهران پرداخته بود که زندان و تبعید آن را متوقف ساخت و بعد از ۱۳۱۳ ش دوباره ادامه پیدا کرد (همان ، ج ۱، ص ده ـ یازده ؛ دیوان ، ج ۱، مقدمه ، ص پانزده ).
دستاورد ادبی و علمی او در این دوره ، تصحیح متون ، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی ، تألیف سبک شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. «کارنامه زندان » را نیز در ۱۳۱۲ـ۱۳۱۳ ش سرود. در ۱۳۱۶ ش ، تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت ( بهار و ادب فارسی ، ج ۱، ص یازده ـ دوازده ؛ دیوان ، ج ۱، مقدمه ، ص شانزده ).
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده «حب الوطن » را در اندرز به شاه جدید سرود ( دیوان ، ج ۱، ص ۷۴۵ـ۷۵۰)؛ روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی و «شرح حال مدرس » را در ۱۳۲۲ ش نگاشت ( بهار و ادب فارسی ، ج ۱، ص دوازده ). از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ ش ، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ ش از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
در همین زمان ، وزارت فرهنگ در دولت قوام السلطنه را نیز به عهده گرفت (میرانصاری ، دفتر دوم ، سند ۱۰۹، ص ۲۷۵) و چند ماه بعد، به دلیل اختلاف با قوام بر سر مسئله آذربایجان ، استعفا کرد ( دیوان ، ج ۱، مقدمه ، ص هیجده ). در ۱۳۲۶ ش ، به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت.
اما بیماری سل، که از مدتها پیش بدان مبتلا بود، به او مجال نداد و وی ناچار برای معالجه به شهر لوزان سویس رفت . بهار قصیده «به یاد وطن » معروف به «لُزَنیه » را در همین شهر سرود (همان ، ج ۱، ص ۸۰۶ـ۸۰۷، مقدمه ، ص هیجده ؛ بهار و ادب فارسی ، همانجا). نامه های او در این زمان شرح خاطرات و دلتنگیهای شاعر است (از جمله نامه های بهار به مینوی ، یغما ، ش ۱، ص ۱۳۹، ش ۳، ص ۱۳۷ـ۱۳۹، ۱۴۱ـ۱۴۲).
در ۱۳۲۹ ش ، «جمعیت ایرانی هواداران صلح » به ریاست بهار تشکیل شد (میرانصاری ، دفتر دوم ، سند ۱۳۳، ص ۳۱۳). بهار به اقتضای طبیعت انساندوستانه خود، این مسئولیت اجتماعی را که از نظر او فعالیت سیاسی نبود، پذیرفت و معتقد بود که هواداران صلح به هر گروهی وابسته باشند، فریاد صلح خواهی اصیل و قابل احترام است ( دیوان ، ج ۱، مقدمه ، ص هیجده ). در تابستان این سال ، آخرین قصیده بلند خود «جغد جنگ » را سرود که از بهترین آثار اوست (همان ، ج ۱، ص ۸۲۴).
درگذشت محمد تقی بهار
بهار در روز اول اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.