تغییر زبان جستجو

نام قمرالملوک وزیری همواره با صفات پسندیده‌ای چون بخشندگی، مهربانی، فروتنی و شجاعت در خاطر همگان نقش می بندد؛ تا جایی که هنرمند بزرگی چون امیرجاهد که شعر و آهنگ بسیاری از تصنیف‌های قمر را ساخته است، در وصف او چنین می‌گویند :

«قمر (قمرالملوک وزیری) زنی بسیار شجاع و بسیار خوش قریحه بود ، قدرت حنجره‌ی او را در هیچکس ندیده‌ام. او از آواز سرشار بود … در فاصله‌ی شش ماه ، من هر هفته دو تصنیف برای او ساختم و قمر در همان شب به درستی آهنگ تصنیف را می‌فهمید و بدون تفحص، صبح فردا آن را اجرا می کرد. یک چنین استواری را من در هیچ کس دیگر ندیده‌ام.»

ماهنامه ی هنر و مردم ؛ پای صحبت امیر جاهد ، شهریور ۱۳۵۲

 

 

قمرالملوک وزیری (وزیری‌زاده) متولد ۱۲۸۴ شمسی است که در تاکستان قزوین، در یک خانواده متوسط چشم به جهان گشود. نام پدر او میرزا سید حسین خان و نام مادرش طوبی بود. قمر در هنگام تولد پدر نداشت و هجده ماهه بود که مادرش نیز به سبب مرض حصبه درگذشت و از این زمان تحت سرپرستی مادربزرگش‌ (ملا خیرالنسا)، ملقب به افتخار الذاکرین که روضه‌خوان زنانه‌ی حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت.

 

در آن روزگار که قمر به دنیا آمد، انتخاب نام خانوادگی مرسوم نبود. بزرگان قوم القابی داشتند که از شاه گرفته بودند و یا می‌گرفتند ،بعضی کنیه‌ها و القاب هم به مناسبت پیشه و یا حرفه‌ی اشخاص بر نام آن ها اضافه می‌شد. مردم عادی نیز به همان نام کوچکشان خوانده می‌شدند. فقط القاب میر، آقا، خان،شیخ، حاجی، کربلایی و غیره که در ابتدا و یا انتهای نام افراد نهاده می‌شد، صنف یا رسته و یا طبقه آنها را مشخص می‌ کرد.

 

شاید اخذ شناسنامه از خیلی وقت پیش از آن که قمر اقدام به انتخاب نام خانوادگی کند معمول و مرسوم شده بود.ولی چگونگی برگزیدن نام خانوادگی وی ماجرایی شنیدنی دارد که چنین است: «استاد محترم آقای علی نقی وزیری(کلنل) ،پس از مراجعت از اروپا در سال ۱۳۰۲مدرسه عالی موسیقی را تاسیس کردند، کلوب موزیکال را دایر نمودند، آثاری بدیع و جالب ابداع کردند و در تکنیک نوازندگی تار تصرفاتی نمودند و شهرت بسزایی کسب کردند و در میان هنرمندان و هنردوستان و بزرگان زمان محبوبیت فوق العاده ای پیدا کردند تا جایی که وقتی در سال ۱۳۰۶ قمرالملوک خواست شناسنامه بگیرد، بی اختیار لقب وزیری را برای خود برمیگزیند و محض آن که روزگاری مورد اعتراض کلنل وزیری قرار نگیرد، به دیدار استاد میرود و با آن ملاطفت و خوش زبانی که خاص خودش بوده به کلنل می گوید :

 

من به حرمت نام شما و علاقه‌ای که به هنرتان دارم لقب شما را برای خودم انتخاب کردم. آیا مرا سرزنش  می‌کنید؟

 

قمرالملوک وزیری در برابر این صداقت و مهربانی می گوید :

نه تنها شما را سرزنش نمی کنم بلکه مایه ی خوشحالی و افتخار خانواده ی من است که هنرمندی مانند شما یکی از اعضای آن باشد.

 

به جهت آن که روضه خوانی و مرثیه خوانی وسیله امرار معاش در خانواده قمر بود وی از کودکی در محیطی پرورش یافت که آواز خوانی توسط مادربزرگش در آن رواج داشت.پس از آن که استعداد قمر در حفظ و تقلید مراثی و آواز ها توسط مادربزرگش کشف شد، خیرالنسا تصمیم گرفت که قمر را تعلیم دهد و با خود به مجالس روضه خوانی ببرد تا در زمان مناسب به صورت دو صدایی اجرا کنند. قمرالملوک وزیری در آن زمان نه سال داشت. او هنگام شنیدن مرثیه ها و نوحه هایی که مادربزرگش می خواند سراپا گوش می شد. این نغمه ها بعضی در گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی چون گوشه های حجاز ،ابوعطا یا گوشه های غم انگیز آواز دشتی بود اما او بدون دانستن نام آن ها این فراز و نشیب های دستگاه های ایرانی را فراگرفته بود و با صدا و لحن کودکانه اش مرثیه خوانی می کرد.

 

پس از مدتی تصمیم بر آن شد تا قمر نزد معلمی تعلیم ببیند. اولین معلم او پیرمردی بود که به نام معلم آواز به خانه ی آنها راه یافت. اما چیزی نگذشت که این استاد نخستین که هویتش بر همه پوشیده است، چشم از جهان فروبست. مدتی بعد نیز قمرالملوک مادربزرگ خود را نیز از دست داد و از آن به بعد نزد خواهر خیرالنسا (خاله جان) زندگی می کرد.

 

از نقاط عطف زندگی قمر آشنایی با مرتضی نی داوود بود.هنگامی که قمر در سن پانزده سالگی در یکی از مجالس آواز خواند ،صدای او به گوش جناب نی داوود رسید.مرتضی نی داوود در این مورد می گوید :

حدود سال ۱۳۰۰ شبی در محفلی بودیم که حاضران از دخترکی پانزده، شانزده ساله خواستند ترانه‌ای بخواند. یِکی از حاضران ساز می زد که من از طرز نواختنش هیچ خوشم نیامد، اما همین که خواننده شروع به خواندن کرد، به واقعیت عجیبی پی بردم. پی‌بردم که صدای این خانم جوان به اندازه‌ای نیرومند و رساست که باور کردنی نیست و در عین حال به قدری گرم است که آن هم باور کردنی نبود، چون صفات «گرم» و «قوی» به ندرت ممکن است در صدای یک نفر جمع بشود. هر صدای نیرومندی ممکن نیست خشونتی نداشته باشد و هر صدای گرمی، ضعفی. اما خدا شاهد است که نه قوی بودن صدای قمر آزار دهنده بود، نه در گرم بودنش ضعفی وجود داشت. منظورم از گرم بودن، حالت آن صداست که جذابش می کند و این حالت در صدای قمرالملوک وزیری فوق العاده بود. از صاحبخانه ساز خواستم و با صدای قمر شروع به نواختن کردم. بعد هم به او گفتم صدای فوق العاده ای دارید، چیزی که کم دارید، آموختن گوشه‌های موسیقی ایرانی است و پس از پاِیان مجلس آدرس کلاس خود را به او دادم و گفتم شما نیاز به آموزش ردیف دارید. او از این پیشنهاد استقبال کرد و با عشق به خوانندگی و نیز تلاش بسیار، توانست به سرعت فنون خوانندگی را بیاموزد و از آن پس با آن زیبایی شگفت انگیز و آن صدای ملکوتی الهه‌ی آواز ایران شد.

 

قمرالملوک در سن نوزده سالگی یک ازدواج ناموفق را تجربه کرد اما پس از آن مجددا برای تعلیم دیدن در حیطه آواز اقدام کرد و با مرتضی نی داوود کلاس های خود را آغاز کرد و از اولین اشعار و قطعاتی که شروع به تمرین کردند می توان به تصنیف مرغ سحر اشاره کرد.

 

نخستین زنِ آواز خوان در ایران :

در آن روز ها بیشترین اشعاری که قمر میخواند از دیوان شاعرانی چون سعدی بود. او در فراگرفتن و حفظ کردن شعر ها و تحویل دادن آنها استعداد عجیبی داشت و به همین علت مرتضی خان تصمیم گرفت که تصنیف‌های معروف را با قمر شروع کند؛ مانند تصنیف‌های عارف قزوینی و یا تصنیف‌هایی که آهنگ آن را درویش خان-استادش- ساخته بود و شعرش را ملک الشعرای بهار سروده بود. مرتضی خان تحریرها و جمله های موسیقی تکیه دار با تار را که در حدود وسط دسته و چپ کوک اجرا می‌شد و در محدوده صدای قمر بود با وی تکرار می کرد.

 

 

پس از تمرینات و به پیشنهاد مرتضی خان نی داوود دیداری ترتیب داده شد تا قمر در یک مجلس با جناب بحرینی که از افراد هنردوست و صاحب مکنت بود ملاقاتی داشته باشد. در آن مجلس افراد دیگری چون جواد بدیع‌زاده و امیر جاهد نیز که از بزرگان عرصه موسیقی هستند، حضور داشتند و پیشنهادات کاری از سمت امیر جاهد برای قمرالملوک مطرح شد که از مهمترین اتفاقات زندگی هنری قمرالملوک وزیری به حساب می آید. از جمله این پیشنهادات می توان به پر کردن صفحات گرامافن اشاره کرد که شرکت پلی فون که یک شرکت آمریکایی به نام هامبورسون بود و از زمان مظفرالدین شاه در ایران فعال گشته بود. در این اجرا امیر جاهد با همراهی ارکستر و خوانندگی قمرالملوک صفحاتی را ضبط کردند. قمرالملوک نخستین خواننده‌ای نبود که صدایش ضبط می‌شد اما نخستین زنی بود که در ایران آواز می‌خواند.

 

دو ماه پس از ضبط و پخش شدن صفحات در بازار،آوازه ی صدای زیبای قمرالملوک در تهران پیچید.پس از آن در محفل دیگری قمرالملوک با علینقی خان وزیری آشنا شد و قطعاتی را به همراه یکدیگر اجرا کردند.سپس فردی به نام ادیب السلطنه که شیفته صدای قمر شده بود پیشنهاد داد تا او به همراه استاد نی داوود اجرایی در گراند هتل که یکی از مهمترین سالن های نمایشی در خیابان لاله زار تهران بود،کنسرتی اجرا کنند.این اولین کنسرت رسمی قمر بود.

 

اجرای قمر در گراند هتل به همراه ارکستری متشکل از: ابراهیم منصوری و نوریانی نوازندگان ویولن، شکری و موسی نی داوود نوازندگان تار،حسین خان نوازنده کمانچه و حسین علی ملاح نوازنده پیانو بود.در این اجرا تصنیف مرغ سحر اجرا شد که با استقبال بی سابقه ای رو به رو شد و تمام عواید آن بین نوازندگان تقسیم شد و قمر هیچ پولی دریافت  نکرد.اما این اجرا مشکلاتی را نیز به همراه داشت که از جمله ی آن اعتراض عده ای به اجرای بی حجاب قمرالملوک بود. فردای آن اجرا به کلانتری احضار شد و به او تاکید شد که دیگر بی حجاب اجرا نکند و صفحه ای نیز ضبط کند.

قمرالملوک از هر فرصتی برای کمک به افراد نیازمند و کودکان استفاده می کرد. او همچنین به میرزاده عشقی که شاعری توانمند بود و بعضی از شعرهای صفحاتی که ضبط شده بود از سروده های وی بود کمک هایی جهت تامین مخارج زندگیش می کرد و آن کمک ها را به صورت دستمزد عشقی برای سرودن اشعار به او می داد تا منتی نباشد و او سرافکنده نشود.

 

قمرالملوک وزیری با تاجر بزرگی به نام موسیو اصغر که به تازگی از پاریس برگشته بود آشنا شد و چندی بعد با یکدیگر ازدواج کردند و به همراه یکدیگر برای زندگی به قزوین رفتند. اما خانواده موسیو اصغر ابتدا قمر را به عنوان عروس خود نمی پذیرفتند و با او بد رفتاری می کردند.پس از چندی قمر باردار شد اما پسر او مرده به دنیا آمد و زندگی او و موسیو اصغر دچار سردی شد.

 

وی تصمیم به جدایی گرفت و به جهت اجرای یک کنسرت به همراه استاد خود،مرتضی نی داوود، راهی همدان شد. او در آنجا با عارف شاعر بلند آوازه که در آن زمان در تبعید به سر می برد ملاقات کرد.پس از آن به تهران آمد و در مجالس و محافل مختلف به اجرا می پرداخت..

 

فردی به نام تیمورتاش که از سرلشگرها بود محافلی برگزار می کرد که در یکی از این مجالس که قمر نیز دعوت بود فرد دیگری را که ملوک ضرابی نام داشت برای رقابت به آن مجلس دعوت کرده بود اما قمر با درایت درآن محفل ظاهر شد و معتقد بود هرکس توانایی خود را دارد.

 

تیمورتاش از قمر برای اجرا در یک مهمانی دعوت کرده بود اما این دعوت با لحنی نامناسب عنوان شده بود از آن روی قمرالملوک دعوت را نپذیرفت و پس از آن تیمورتاش به خاطر این نافرمانی قمر را به تبریز تبعید کرد. با برکناری تیمورتاش و دوندگی های نی داوود عمر تبعید قمرالملوک وزیری به پایان رسید و او به تهران بازگشت. در سال  ۱۳۱۹ اولین اجرای قمر در اداره رادیو بود. در این اجراها گاهی به همراه سنتور حبیب سماعی اجرا می‌کرد و گاهی با همراهی پیانو مرتضی محجوبی برنامه‌ای اجرا می‌شد.

 

قمرالملوک وزیری سرپرستی دوازده کودک یتیم را برعهده داشت و همچنین وی کودک دیگری به نام شاهرخ (منوچهر) را نیز به فرزندخواندگی پذیرفته بود و برای تربیت و پرورش او حساسیت نشان می‌داد و او را به مدرسه ادیب و فیروز بهرام جهت تحصیل فرستاد.

 

سال‌های پایانی عمر قمرالملوک وزیری :

قمرالملوک در سال های زندگی اش شب‌ها در کافه‌های مختلفی چون لقانطه، متروپل و قصرشیرین به اجرای برنامه مشغول بود و اغلب تصنیف‌های سنگینی چون تصنیف شمع و پروانه را اجرا می‌کرد؛ اما پس از تصادف سنگینی که منجر به آسیب دیدگی دست او شد و درد جانکاه سیاتیک که فقط با مسکن های قوی آرام می شد،کم کم دچار ضعف جسمانی شد و صدایش نیز آن رسایی و شفافیت گذشته را نداشت. او به سبب استفاده بیش از حد از مورفین دچار سکته شد و همین امر باعث شد به سختی بتواند لب بگشاید و سخن بگوید. مدت‌ها از این اتفاق گذشت و امید به بهبودی در دل او فروکش کرد و او روز به روز دچار ضعف جسمانی بیشتری می‌شد.

تنها فعالیت هنری او در دوران بیماری ایفای نقش در فیلم مادر، محصول استدیو پارس بود که با عده‌ای از هنرمندان از جمله دلکش همکاری داشتند و او به مدت نیم ساعت به همراه ویولن نوازی ناصر زرآبادی در دستگاه چهارگاه و با اشعار سعدی آوازخوانی کرد.

 

قمرالملوک در روزهای پایانی عمرش از شنیدن حرف هایی چون:«…ما باید هر آنچه میتوانیم پول بگیریم تا مانند قمرالملوک نشویم…» بسیار آزرده خاطر بود و از پسرش منوچهر خواست تا جایی که در توان اوست تمام صفحات او را جمع آوری کند اما می دانست که ممکن نیست.در آن سال های پایان عمر نیز بیش از پیش هرآنچه را از مال و دستمزد که داشت به افراد نیازمند می بخشید.

 

سرانجام او در چهاردهم مرداد ماه سال ۱۳۳۸ شمسی چشم از جهان فروبست. او که روزگاری سکه های زر نثارش می کردند،تنها،بی کس و در تنگدستی از دنیا رفت و متاسفانه هیچ یک از متولیان مساجد به جرم این که قمرالملوک وزیری زن هنرمندی بوده است،او را به مساجد خود راه ندادند و در نتیجه مانند افراد مجهول الهویه به سردخانه پزشکی قانونی منتقل گردید و روز بعد در حالی که فقط بیست نفر در مراسم تشییع او شرکت داشتند،به آرامگاه ظهیرالدوله منتقل شد.

 

پس از مرگ قمرالملوک وزیری در شماره ای از مجله خواندنی ها،مورخ بیستم مرداد ماه ۱۳۳۸ شعری از آقای حسن جداری چاپ کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و چند بیتی از آن در این جا نقل می شود:

آسمان در غم بیچاره قمر میگرید                          در عزای قمر ارباب نظر میگرید

در محیطی که هنر ملعبه ی سیم و زر است               در و دیوار به احوال قمر میگرید

در دیاری که خزف رونق گوهر شکند                        دیده در مرگ قمر خون جگر میگرید

گرچه این جامعه خود قدر قمر را نشناخت                 در غم مرگ قمر خاک به سر میگرید

 

قمراساساً یک شخصیت هنری بود اما نمی‌توانست نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه ی خود بی تفاوت باشد.او با دولت‌مردان رابطه‌ای محکم داشت و اگرچه اهل سیاست نبود، مراوداتش با دولت‌مردان از او هنرمندی آگاه به مسائل سیاسی پدیدآورده بود. شهرت قمر به جایی رسیده بود که او در مورد شرکت در مهمانی‌ها و جشن و سرورها خود تصمیم می‌گرفت و غالباً دعوت خانواده‌های تهی‌دست را بر پذیرش دعوت بزرگان ترجیح می‌داد و بارها جواهرات اهدایی بزرگان را پس فرستاد یا میان نیازمندان تقسیم کرد.

او در جریان برپایی جمهوری، صدای رسای خود را در اجرای مارش جمهوری عارف به کار برد و مورد تحسین روشن‌فکران قرار گرفت. «مرغ سحر» سروده «ملک‌الشعرا بهار» در صدر این ترانه‌هاست؛ ولی به‌محض آن که کشتنیان را سیاستی دگر آمد، رفتارشان با جمهوری‌خواهان عوض شد و عده زیادی گرفتار تعقیب و زندان شدند. شهرت قمر که آن هم آسان به دست نیامده بود او را از مکافات مصون نگاه داشت، ولی صفحات مارش جمهوری از بازار فروش بیرون ریخته شد و تا مدت‌ها هر جا صفحه مارش پیدا می‌شد برای صاحبش دردسر می‌آفرید.

 

تصنیف‌های ماندگار خوانده شده توسط قمرالملوک وزیری :

از جمله تصانیف ماندگار خوانده شده توسط قمر میتوان به: مرغ سحر (ساخته استاد نی داوود) ،جانا هزاران نازنین، آتش جاودان (ساخته مرتضی نی داوود و سروده حسین پژمان بختیاری)، امان از این دل که داد (شعر و آهنگ از امیر جاهد)، نرگس مست (شعر و آهنگ از امیر جاهد) و بسیاری از اجرا ها ، تصانیف و آوازهای دیگر که در مجالس و محافل خوانده شده و یا بر روی صفحات ضبط شده است.

 

منابع :

سید جواد جواهری،مهناز، با ماه در آواز. تهران: نشر البرز .1378

ملاح ، حسینعلی ، «قمرالملوک وزیری» ماهنامه پیام نوین ، دوره هفتم،شماره 3،بهمن ماه 1343

خالقی، زهره ،آوای مهربانی .تهران: نشر دنیای مادر .1374

یوسفی، نیکو، «قمرالملوک وزیری»،مجله بایا،شماره 4 و 5،صفحه 49 -50 ،تیر و مرداد 1378

سپنتا،ساسان، چشم انداز موسیقی ایران،تهران: نشر ماهور،1382

نورمحمدی،مهدی، اخبار و اسناد قمرالملوک وزیری ،تهران:نشر ماهور،1399

رسولی،جلیل،«ماهنامه ی هنر و مردم» ، پای صحبت امیر جاهد ، شهریور 1352

بدیعی،نادره،تاریخچه ای بر ادبیات آهنگین،تهران:نشر روشنفکر،1354

مطالب مرتبط با این شخص