فرهاد مهراد هشتم بهمن ماه سال 1322 در تهران متولد شد.
وی نوازنده، آهنگساز و از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد.
سه ساله بود که گرایش ویژهاش به موسیقی، باعث شگفتی اطرافیان شد، به طوری که ساعتها در پشت اتاق برادرش، مشغول گوش دادن به تمرینات ویلن او و دوستانش بود، به گفتهٔ فرهاد : با وجود اینکه نمیدانست این صداها چیست؛ امّا به همین روش، گوشش از همان کودکی با موسیقی آشنا شد. آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسل خود متمایز میکند، خواندن ترانههای اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شدهاست. این عنصر در مضامین تمامی ترانههای او کاملاً جلب توجه می کند. همچنین وی را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز میشناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰، ترانههایی با مضامین سیاسی، انتقادی و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی وحدت (والا پیام دار؛ محمد…) را خواند. پدرش، کاردار وزارت خارجهٔ ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد، که کوچکترین عضو خانواده بود، خصوصیّات رفتاری اش به گونهای با همسالانش متفاوت بود که از دید دوستان و آشنایان و خانواده به مقلّد بزرگسالان تشبیه میشد. بعد از اینکه علاقه وی به موسیقی توسط دوست برادرش مورد توجّه قرار میگیرد، خانوادهاش را ترغیب به فراهم نمودن سازی برای او میکند. به هر ترتیب، یک ویلن سل برای او تهیه شده و سرآغازی برای یادگیری دانش موسیقی وی میشود. امّا مدّت زمان یادگیری او بیشتر از سه جلسه دوام نمیآورد و دستگاه میشکند؛ که وی بعدها دربارهٔ آن حادثه اینچنین میگوید: به هر حال سازی تهیه میشود و سپس توسط همانهایی که تهیه شده بود شکسته میشود، که در آن لحظه ساز صد تکه و روح من نیز به همراه آن هزار تکه میشود و به گونه ای می توان گفت که علاقه من به موسیقی هرز رفت، زیرا باعث شد که موسیقی را به صورت دیمی و از راه گوش فرا بگیرم. پس از آن واقعه باز هم تنها دلخوشی او گوش سپردن به همان تمرینات موسیقی برادر بزرگ و داشتن ساز هم تبدیل به یکی از محالات میشود. در دوران مدرسه؛ پی به علاقه و تواناییاش در رشتههای ادبیات فارسی و زبان انگلیسی میبرد و در کنار موسیقی دل به این دو رشته سپرده و تبدیل به دیگر دغدغههایش میشود و او را مایل به ادامه تحصیل در رشته ادبیات میکند؛ ولی با مخالفت عموی بزرگ، که در غیاب پدر سرپرستی خانواده را برعهده داشت روبرو شده و مجبور به ادامه تحصیل در رشتهٔ طبیعی میشود. نتیجهٔ علاقمند نبودن به این رشته و دروس آن، دلیلی بر ترک تحصیل او در کلاس یازدهم میشود.
فرهاد مهراد بعد از ترک تحصیل، به دنبال علاقهٔ دوران کودکی، یعنی نوازندگی و کار موسیقی رفته و به دلیل اجازه نداشتن ساز از سوی پدر خانواده، برای یادگیری نواختن به خانهٔ دوستان و همسایگان ارمنی خود میرود تا بتواند از سازهایی که در منزل آنها بود استفاده کند. زیرا به گفته وی؛ ارمنیها در آن دوران نسبت به خانوادههای دیگر آزاد تر بوده و انواع موسیقیهای جهان را گوش میدادند و همچنین سازهایی نیز در منزل خود داشتند. به این ترتیب، به صورت خودآموز نوازندگی را یاد میگیرد.
در سال ۱۳۴۸، فرهاد توسط اسفندیار منفردزاده، که در آن زمان به دنبال صدای جدیدی برای ترانهٔ مرد تنها، با آهنگی از خودش و شعری از شهیار قنبری، برای فیلم رضا موتوری؛ به کارگردانی مسعود کیمیایی بود؛ انتخاب میشود و پیشگام از خوانندگان دیگر، سرآغازی برای اجرای ترانهای نوین، با مضمونی اجتماعی، در اوّلین موسیقی متن فیلم میشود. در ابتدا وی به دلیل آنکه از اوّلین اجرای فارسی خود در فیلم بانوی زیبای من، رضایتمند نبود، شرط میکند در صورتی که بعد از اجرا از نتیجه کار راضی نباشد، منفردزاده آهنگ را پاک کرده و منتشر نسازد. امّا بعد از اتمام کار، از نتیجه بدست آمده ابراز رضایت میکند و این ترانه در سال ۱۳۴۹، همزمان با اکران فیلم، به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شده و تبدیل به یکی از پر فروش ترین صفحات موسقی میشود. زیرا به گفته خودش: تنها مایل به اجرای ترانههایی بود که بتواند آنها را حس کند و زبان حال او باشد و یا اینکه دارای پیام و بیانگر معضلی از اجتماع باشد.
او تا سال ۱۳۵۷، و پیروزی انقلاب، کنسرتهایی را در داخل و خارج از کشور برگزار کرد و یک روز بعد، یعنی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، سیاوش کسرایی ترانهٔ وحدت را به اسفندیار منفردزاده میسپارد و در همان روز صدای فرهاد در تلویزیون ملّی پخش میشود که در واقع، فرهاد مهراد، اوّلین خوانندهای بود که صدایش بعد از انقلاب نیز شنیده میشد. امّا پس از انقلاب مدّتها از کار منع گردید تا سرانجام در سال ۱۳۷۳، آلبوم خواب در بیداری از وی منتشر شد که چند ترانهٔ فارسی و چند ترانهٔ انگلیسی را به همراه داشت. در این آلبوم وی تنها با نواختن یک آلت موسیقی، یعنی پیانویی که خود آن را مینواخت، آهنگسازی ترانههای فارسی و انگلیسی اش را برعهده گرفته بود که برای اوّلین بار چنین شیوهای که آهنگ یک اثر موسیقی با سادهترین شکل خود، یعنی نواختن تنها یک ساز، مانند پیانو یا گیتار به اجرا درآید توسط او صورت گرفت که در اجراهای کنسرت وی نیز پایدار ماند. در سال ۱۳۷۴ نیز اوّلین کنسرت بعد از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا کرد که اوّلین کنسرت پاپی بود که بعد از انقلاب مجوز اجرا در خارج از کشور را گرفت. در سال ۱۳۷۶، آلبوم وحدت وی نیز توسط فردی ناشناس منتشر شد که شامل ترانههای دههٔ ۱۳۵۰ او بود. همچنین در سال ۱۳۷۷ نیز توانست در هتل شرق تهران کنسرتی را اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد.
پس از انتشار آخرین آلبوم وی بنام برف، او در صدد تهیه آلبومی با نام آمین بود که ترانههایی از کشورها و زبانهای مختلف را در بر میگرفت. امّا از سال ۱۳۷۸ بیماری او شدّت گرفت. وی به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدّتی اغما در بیمارستان، ساعت ۱ صبح روز شنبه در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه (قطعه ۱۱۰، ردیف ۷، سنگ ۲۳) در پاریس دفن شد. پس از درگذشت او مجموعه آثار و فیلمهای مستندی چون: آمین، برف و جمعههای فرهاد، از او منتشر شد.
در سال ۱۳۹۱ به کوشش همسر این هنرمند، موزهای از وسایل شخصی او تحت عنوان: خانهٔ فرهاد در موزه سینما واقع در تهران، خیابان ولیعصر، باغ فردوس دایر شد، تا میزبان دوستداران این هنرمند باشد. خانهای که در سالن سه، به این هنرمند اختصاص داده شده است و گوشه دنجی است که در آن صدای وی رساتر از هر جای دیگری به گوش میرسد و در این گوشه دنج؛ بخشی از آثار به جامانده از او، از جمله: عبای شکلاتی، شال گردن سیاه که وی در بسیاری از اجراهایش بر گردن داشت و بخشی از کتابخانه شخصی اش به چشم میخورد. همچنین عینک، ساعت، پیانو، گیتار و دست نوشتههایی با خطی خوش و همچنین قرآن شخصی اش، بخش دیگری از آثار موجود در این موزه است که در این خانه به نمایش گذاشته شده است. پشت این خانه، حیاط قدیمی و زیبایی با کاشی و حوض آبی ساخته شده که صدای این هنرمند را با موسیقی آب میآمیزد و گلهای شمعدانی و یاسهای سفید که فضا را پر کرده است.
با تأمل در ترانههای این هنرمند، نکتهای که بیش از هر چیز نظر شنونده را به خود جلب میکند، جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه اوست. وی به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی در مییافت و به ترانهای که انتخاب میکرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آنها و نحوه ادای آکسانها و ویبراسیونها، جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه در آثار به جای مانده از او قابل تأمل است. شهیار قنبری ترانه سرا میگوید: فرهاد در کنار نوازندگان، نه دورتر از نفسهای واروژان و اسفندیار، کلمههایم را میگریست.
تمام ترانههایی که وی حاضر به اجرای آنها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری میدانست که شعرهای اجتماعی گفته است. وی به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی: تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، سروده مهدی اخوان ثالث را با دادن تغییراتی از خود و کوچ بنفشهها؛ سروده دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی را با تغییراتی از خود به عنوان ترانههایی برای اجرا انتخاب کرد. همچنین وی به آثار ادبیات کلاسیک مغرب زمین نیز توجّه داشت و از جملهٔ آنها اجرای ریچارد دوم؛ اثر ویلیام شکسپیر با ترجمه دکتر حسین الهی قمشهای بود. نگاه متعهدانه و مسئولانه او به شعر و ترانه، رسالت حرفهای و در حقیقت قداست موسیقی را از منظر وی هویدا میساخت. موسیقی برای او مقدّس بود و از طریق تغنّی و ترنّم به خدا میرسید. موسیقی از دیدگاه او عارفانه بود نه مطربی و بدین جهت موسیقی را برای دگرگونی و تبلور روح طلب میداشت. او با موسیقی پروردگارش را راز و نیاز میکرد. یک حس عمیق عبودیّت و عرفان، که از علاقه و عشق او به موسیقی مذهبی در سبک کلاسیک مغرب زمین ریشه گرفته بود. وی به ملودی و موسیقی خوب اعتقاد داشت ولی نه به گونهای که گوش شنونده را از توجّه به کلام منحرف سازد. صدای او بیانگر غم و اعتراضش بود و به قول دکتر الهی قمشهای، وی هیچ دریچهای را به روی خود نبست و آن فریاد، فریادی بود که از تمام وجودش برمیخاست. فریاد وی، فریاد عشق و انسانیّت بود و عاقبت همانگونه که دوست داشت در تابستان برای همیشه رفت و گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود گفت. اگر بیشتر ترانههای آن روزگار را میشد در خشم و حزن خلاصه کرد، صدای وی جز اینها، القا کنندهٔ مجموعهٔ متنوعی از حسها بود: از وحشت و تردید تا حماسه. وسواس او در گزینش شعرها و خوانش هوشمندانهاش از آن ترانهها نقطه عزیمت او برای یکهسواری و جدا شدن از جمع هم قطارانش بود. مهمتر از اینها یکپارچگی و همگونی معنایی بینظیری است که در مجموعهٔ کارهای او قابل رهگیری است؛ از آن ترانههای انگلیسی زبان آغازین، تا آلبوم برف. این یکدستی و پیوستگی در مجموعه آثار همنسلانش ابداً به چشم نمیخورد و گاه با عدم تجانس حیرت انگیزی روبهرو میشویم. رویکرد متنوع و اندیشیدهٔ وی به ادبیات را در ترانههایش براساس آثاری از خیام، نیما، شاملو، خویی، اخوان ثالث، شفیعی کدکنی و متون ادبی غرب و شرق، از شکسپیر تا متون روسی، میتوان دریافت. ترانههای او فارغ از فرمالیسم و سانتی مانتالیسمِ موسیقی پاپ دههٔ پنجاه، علاوه بر بازتابی از عصیان و نقد اجتماعی، نگاهی فلسفه جویانه و هستیشناسانه دارند. او بهخوبی بر آنچه میخواند واقف بود و کارهایش نسبتی آشکار با اندیشهای مشخص و هیجان گریز داشت. راز پایداری تمامی آثارش هم جز این نیست و به گونهای مصداق ترکیب دلنشین و حزنانگیز: جوانی بدون جوانی بود.