اسماعیل نکیسا که بعدها به ادیب خوانساری تغییر نام داد، از پیشکسوتان آواز معاصر ایران و از اولین خوانندگانی بود که همزمان با آغاز فعالیت رادیو ملی ایران به سال ۱۳۱۹ در آن مشغول به کار شد.
او فرزند میرزا محمود بن ابی القاسم خوانساری، از روحانیون و خوشنویسان بنام دوران در شهرستان خوانسار بود که در سال ۱۲۸۰ در محیطی مذهبی چشم به عالم باز کرد. همین فضای عقیدتی – مذهبی و شیوهی تربیتی پدر زمینهای شد تا اسماعیل در سالهای اولیهی عمر تحت آموزش مبانی فقه و اصول دینی و قواعد زبان عربی قرار گیرد، بدان هدف که بعدها بتواند همان سیره را ادامه دهد. او عاقبت در سن ۱۴ سالگی ردای روحانیت بر تن کرد و موذن مسجد شد، اما صدای خوش اسماعیل و تمایل بیاندازهی او به خوانش شعر و آواز فراتر از حدی بود که از چشم پدر پوشیده بماند. هنردوستی عمیق اسماعیل چنان بارز بود که در نهایت باعث شکست تضادها و شروع آموزشش تحت تعلیم عندلیب گلپایگانی (تولایی)، خطیب منبر و آشنا با حکمت و موسیقی، و یادگیری الفبای ردیفهای آوازی زیر نظر او شد.
در آن سالها، خوانسار که شهری کوچک با بافتی عموماً مذهبی بود برای اسماعیل ادیب که تشنهی یادگیری گستردهی این هنر بود کافی نمینمود. همین امر، سرانجام او را بر آن داشت که بر خلاف خواست پدر قصد عزیمت به اصفهان کند تا در فضایی بازتر، از محضر موسیقیدانان متبحّری چون عبدالرحیم اصفهانی، میرزا حبیب اصفهانی معروف به شاطر حاجی و میرزا حسین خضوعی ساعت ساز، که از اساتید معروف موسیقی در مکتب آواز اصفهان بودند، استفاده نماید و ردیفهای آوازی را با جزئیات و ظرایف بیشتری فرا گیرد.
سید عبدالرحیم که اولین استاد آواز ادیب در اصفهان بود، پیرمردی بود که از نگاه این هنرمند جوان “شعر را خوب ادا میکرد”. در کلاس درس همین استاد بود که باب آشنایی و دوستی ادیب با یار گرمابه و گلستانش، جلال الدین تاج اصفهانی گشوده شد؛ صمیمیتی که تا واپسین لحظات عمرشان ادامه یافت.
ادیب در یکی از مصاحبههایی که در سال ۱۳۵۵ خورشیدی با رادیو ایران انجام داد دربارهی تاج چنین گفت : “تاج از نظر عقیدتی و مسلک خانوادگی وضعیتی مشابه من داشت. او در شروع کار به منبر میرفت و روضه میخواند، من نیز در آغاز چنین میکردم ولی معتقد بودم که موسیقی را باید از راه دیگر شروع کرد نه از راه منبر روضه، به این خاطر آن را رها کردم و هنگامی که تاج دید ادیب دست به چنین کاری زده، او نیز منبر و لباس معمم را کنار گذاشت و به خوانندگان پیوست.
سید رضا طباطبایی، استاد آواز مکتب اصفهان نیز در یکی از خاطراتش در بیان میزان ارادت این دو به یکدیگر به نقل از استاد تاج چنین میگوید:
از تاج پرسیدم به چه صدایی در مواقع خاص گوش میدهید؟ گفت ادیب را. گفتم خودتان هم صدای خوبی دارید. گفت صدای ادیب خاص است؛ مطلوب میخواند؛ کلمات و شعر را چنان زیبا ادا میکند که مرا مجذوب میکند.
در میانهی سالهای حضور ادیب در اصفهان، سال ۱۳۰۰ برایش سال آشنایی با ساز و تلفیق اصوات بود. او در این سال اولین قدمهای یادگیری موسیقیِ خارج از محدودهی آواز را زیر نظر استاد نایب اسدالله نینواز، از موسیقیدانان برجستهی روزگار برداشت تا علاوه بر آشنایی با ساز، با شیوههای گوناگون اجراهای همزمان و ترکیب صدای ساز و آواز آشنا شود و در هنر خود به تکامل رسد.
سفر به تهران
تهران برای ادیب خوانساری به جز مهد آموزش، آغازی بر فعالیت حرفهای و کسب معاش بود. ۲۳ ساله بود که وارد تهران شد و در همان بدو ورود، توفیق آشنایی با برجستهترین موسیقیدانان ایرانی را پیدا کرد. اساتیدی چون غلامحسین درویش خان، حسین خان اسماعیل زاده، حبیب سماعی، مرتضی محجوبی، موسی معروفی، علی اکبر و عبدالحسین شهنازی و مرتضی نی داوود که مشایعتشان ارزشمندترین گنجینهی تجربهی موسیقی دوران را در اختیارش قرار میداد تا بتواند از نهایت آنچه در آموزش موسیقی میسر است بهرهمند گردد و بدان واسطه با نواختن انواع دیگری از سازها نظیر سهتار و پیانو نیز آشنا گردد و بر دانش موسیقی و مهارت خود بیش از پیش بیفزاید.
او تا قبل از سال ۱۳۰۹ مدام بین اصفهان و تهران در رفت و آمد بود تا اینکه استخدامش در بلدیهی تهران (شهرداری) او را ملزم به ماندن و سکونت دائم کرد. هرچند چندی بعد تصمیم گرفت به اصفهان نقل مکان کند و آنجا به فعالیت شغلی خود ادامه دهد، اما مدت زمان این رجعت به دو سال نرسید و مجدداً به تهران بازگشت. او ابتدا مدتی در مقام مدیریت کل تلفنخانه شمیران و سپس مدتی را در شرکت نفت میهن وابسته به شرکت نفت ایران و انگلیس ارائهی خدمت کرد و در نهایت در سمت ریاست بایگانی کل به شهرداری تهران بازگشت. در این فاصله، او نام خود را نیز از اسماعیل نکیسا به ادیب خوانساری تغییر داد.
ادیب اولین خوانندهی مرد بود که صدایش از رادیو ملی ایران پخش شد. او سه سال با این رادیو در کنار هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، علی اکبر شهنازی، حسین یاحقی، حبیب سماعی، عبدالحسین شهنازی، مهدی خالدی و مرتضی محجوبی بهطور مستمر همکاری داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۲ به دلیلی نامشخص از ادامهی فعالیت در آن انصراف داد، اما دو سال بعد به دعوت برنامهی گلها دگرباره به آن مجموعه بازگشت و در ۶۰ سالگی، پس از بازنشستگی شغلی، تمام همّ و غم خود را معطوف به موسیقی کرد و علاوه بر رسانه، به تولید آلبوم و آموزش جوانانِ علاقه مند پرداخت.
حسن کسایی از جمله هنرآموزانی بود که به مدت یک سال در تهران با ادیب زندگی کرد و ضمن یادگیری درس موسیقی آثار مشترکی را با او ارائه داد. از دیگر شاگردان او میتوان به فخری ملکپور، محمدعلی گلپایگانی و هنگامه اخوان که صدایی استثنایی و تحریرهایی مشابه قمرالملوک داشت اشاره کرد.
به نظر هوشنگ ابتهاج، سبک آواز ادیب خوانساری، خاص خود او بود و روی خوانندگان زیادی مانند بنان اثر گذار بود.
آثار موسیقی
از کل دوران زندگی هنری ادیب خوانساری بهجز ضبط های خصوصی خانگی و ردیفهای آوازیاش، حدود ۷۸ صفحهی سنگی گرامافون و ۶ آلبوم آوازی در انواع دستگاههای موسیقی سنتی به یادگار مانده است. او در طول دوران فعالیتش در رادیو ملی نیز آثاری را ارائه داده بود که گفته میشد آرشیو آنها به دلیل خصومت شخصی مشیر همایون شهردار که آن زمان ریاست بخش موسیقی را در رادیو عهدهدار بود از بین رفته است؛ هرچند سالها بعد، امینالله رشیدی، استاد آواز کاشانی، در کتاب خاطراتش چنین نوشته است که این شایعه پس از در میان گذاشتن موضوع با مشیر همایون توسط خود او تکذیب شده است.
از ادیب خوانساری آوازهایی نیز به گویشها و زبانهای محلی ایرانی برجای مانده که ثمرهی سفر او به مناطق بختیاری و جنوب ایران در سالهای جوانی بوده است؛ آوازهای بختیاری “شلیل” و “خون دل” که با همکاری “ارکستر انجمن موسیقی ملی” ضبط شده از آن جملهاند.
سالهای پایانی
ادیب خوانساری حدود ۸۰ سال در این عالم زندگی کرد و در تمامی آن سالها آنچه در توصیف شخصیت و منش رفتاری او بیشتر شناخته میشد خوشدلی و مهربانیاش بود؛ اخلاق نیکویی که در واپسین سالهای عمر، همزمان با کمرنگ شدن صدای جاودانهاش، با وضوح بیشتری به دیدهی ادراک مخاطب مینشست. او که در دو دههی پایانی زندگی از بیماری تنفسی رنج میبرد و دو مرتبه نیز تحت عمل جراحی ریه قرار گرفته بود، سرانجام در فروردینماه سال ۱۳۶۱ به دلیل وخامت بیماری و چیرگی ضعف بر تن بدرود حیات گفت و جسم بیجانش در قطعه ۹۱ ردیف ۱۰۳ بهشت زهرای تهران به خاک ایران سپرده شد.
منبع :
نوشته ی فائزه بابائی ( فرنوش) برگرفته از سایت نت به نت