تغییر زبان جستجو

در دیاری از شرق، در شهری به نام تبریز، یک آفتاب زیبا و بی‌نظیر به نام “شمس تبریزی” درخشید. او با پرتوهای نورش، هرگونه تاریکی را از چشمان معشوقانش دور می‌کرد. او، مرشد و راهنمای بزرگ مولانا بود. آن عارف بزرگ که با اشعار خالص و عاشقانه‌اش، قلوب هزاران نفس را به لرزه درآورد، از جوانی خود، عشق حقیقی را در قلبش کشف کرد و باعث شد تا در آتش شعله‌های عشق بسوزد.

 

 

شمس تبریزی کیست؟

شمس تبریزی، یکی از بزرگان صوفیه و شاعران بزرگ ایرانی است که در قرن هفتم میلادی زندگی می‌کرد. نام وی به عنوان یکی از شخصیت‌های برجسته و تأثیرگذار در عرفان اسلامی و ادبیات فارسی به خاطر معشوقیتی که با مولوی رومی داشته، بسیار شناخته شده است. اطلاعات موجود درباره زندگی شخصی این عارف بزرگ بسیار محدود است و تقریباً هیچ چیزی درباره زندگی او قطعیت ندارد. او در سال ۵۸۲ هجری قمری در شهر تبریز، در شمال غربی ایران، به دنیا آمد.  نام کامل او “شمس‌الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی” است.‌ او اخلاق معتدلی داشت و از نوجوانی، علاقه‌ای به بازی‌های قماری نداشت و همواره از این‌گونه فعالیت‌ها دوری می‌کرد. در جوانی، این عارف به دلیل طبع بلند و داشتن روحیه‌ متعالی، به سرعت پیشرفت کرد و سریع‌تر از اساتید خود به بالاترین مراتب علم و معرفت دست یافت. برای بهبود دانش و عرفان خود، او به سفرهای علمی و معنوی پرداخت و به دنبال افرادی بود که از او بیشتر می‌دانستند تا با آن‌ها گفت‌وگو کرده و علم و معرفت آنان را جستجو کند.

این عارف بزرگ از نیکوکاران بوده و با اینکه به دانش خود آگاه بود؛ اما هیچ‌گاه به دنبال احترام و تعریف از دیگران نبود. او با صداقت و مروت به تمام انسان‌ها روی می‌آورد و هرگاه کسی او را مسخره کرد، اصلاً به دل نمی‌گرفت. در دوران زندگی، او تجربه‌های بسیاری کسب کرد و از گرفتن مزد برای آموزش دیگران پرهیز می‌کرد؛ زیرا او به عشق و معرفت خود ارزش بالاتری می‌بخشید. در این راستا، برای یافتن یک دانش‌آموز لایق و شایسته، به قونیه رفت و در آنجا با مولانا، شاعر بزرگ و عارف معروف ایران، آشنا شد.

 

زندگی نامه شمس تبریزی :

زندگی‌‌نامه شمس تبریزی سرتاسر راز است. این عارف بزرگ، شخصیتی فراتر از یک انسان عادی داشت. او نه تنها در یک مکان ساکن نبود، بلکه در طول مراحل زندگی‌اش از شهری به شهر دیگر سفر می‌کرد. این امر سبب شد که اطلاعات کاملی از زندگی و تجربیات او در منابع و نوشته‌ها یافت نشود و بسیاری از جزئیات زندگی‌اش در دسترس ما نباشند. او در محضر استاد بزرگ ابوبکر زنبیل‌باف به تعلیمات عرفانی می‌پرداخت. در مدت زمانی که در کنار او زندگی می‌کرد، از علم و تجربیات او بهره‌مند شد؛ اما به مرور زمان، شمس به مرحله‌ای رسید که درس‌ها و آموخته‌های استادش برایش تکراری شدند. برای همین، تصمیم به ترک استاد گرفته و به سفر معنوی و روحانی روی آورد. در سفرهایش، از علوم و تجارب عارفان استفاده می‌کرد. او با روحیه‌ زاهدانه‌اش و سفرهای معنوی خود، همواره در جستجوی حقیقت و دانش بوده و تلاش می‌کرد از هر کسی که دانش و آگاهی بیشتری داشته باشد، بهره‌برداری کند.

این عارف، حدود یک سال را در حجره‌ای از یک مدرسه در شهر حلب سوریه گذراند. این مورد، زمانی بود که او به مطالعات و عرفان می‌پرداخت و از انسان‌های معنوی و دانشمندان برجسته آن دوران بهره می‌گرفت. در این دوره از زندگی‌اش، با پیوستن به جامعه علمی و انسانی، به اطلاعات گسترده‌تری دست یافت؛ اما به ‌دلیل داشتن علم و معرفت عرفانی، برقراری ارتباط کلامی با او کار آسانی به نظر نمی‌رسید. زبان او، پر از رمز و راز بود و اغلب اشعار و مقالات او دارای مفاهیم نهفته‌ای بودند. این رویکرد عرفانی‌اش باعث می‌شد که مردم به‌‌خصوص افرادی که با عرفان و علم آشنایی کمتری داشتند، با مشکل روبه‌رو شوند.

 

 

شمس و مولانا :

یکی از معروف‌ترین اتفاقات در زندگی شمس تبریزی، دیدار و آشنایی او با مولوی جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، است. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، معروف به مولوی، از بزرگ‌ترین شاعران و عارفان ایران و جهان به شمار می‌رود. او در سال ۶۰۸ هجری قمری در بلخ متولد شد و بعدها به شهر قونیه، بخشی از امپراتوری سلجوقیه، سفر کرد. مولانا در طول زندگی‌اش به علم، فلسفه و تربیت عارفی می‌پرداخت و تا سال‌ها در زمینه آموزش دینی و عرفانی فعالیت می‌کرد. شمس به دیار قونیه رفت و در این شهر با مولانا آشنا شد. این دیدار عظیم بین این دو عارف، شروع یک دوران جدید و فصلی بی‌نظیر در زندگی مولانا بود. شمس با تعلیم و تربیت عرفانی خود، مولانا را به سمت باطن و درونیت انسان هدایت کرد. او مولانا را به سوی عرفان و معرفت برد. از آن زمان، یک‌سری تغییرات ناگهانی در زندگی‌ مولانا شکل گرفت و به سمت معشوق دلنشین خود، حرکت کرد. او با شمس در رقص‌های صوفیانه شرکت می‌کرد و با موسیقی و رقص، نزدیکی به خداوند را تجربه می‌کرد.

 

این تغییرات باعث شورش و پشیمانی بسیاری از اطرافیان مولانا شد؛ چرا که حال دگرگون او را تحمل نمی‌کردند و از رفتار او با شمس، ناراحت می‌شدند. با این حال، دوستی و ارتباط شدید این دو عارف ادامه داشت؛ اما ناگهان پس از مدتی، شمس بدون اطلاع از مولانا به دیاری نامعلوم رفت. این فراق شمس باعث شورش در دل مولانا شد. مولانا از غم و اندوه، به گوشه‌ای از عزلت پناه برد و ارتباطش را با اطرافیانش قطع کرد.

مولانا با تلاش و تحقیقات فراوان، مکان حضور شمس را به‌ دست آورد و پس از فرستادن فرزندش به دیدار شمس، دوباره او را به قونیه بازگرداند. دیدار دو عارف بزرگ، لحظاتی بی‌نظیر از اتحاد و محبت بود که میزان عشق و ارتباط بی‌نظیر آن‌ها در راه جست‌وجوی حقیقت و معنویت را نشان می‌داد. این مورد، در آثار و اشعار مولانا، همچنان به یادگار مانده است.

 

شمس تبریزی و کیمیا خاتون :

یکی از جنبه‌های جالب زندگی شمس تبریزی، ارتباط و دوستی‌اش با کیمیا خاتون است. او دخترخوانده مولانا به حساب می‌آمد. کیمیا خاتون، یک زن عارف و عاشق به علم و معنویت بود. او از زمانه خود جلوتر بوده و زندگی را از زاویه عشق و معنویت می‌نگریست.او به اولین عشق خود، شمس تبریزی، به شدت علاقه‌مند بود؛ اما متأسفانه، شمس احساسات کیمیا را نمی‌پذیرفت و نسبت به او بی‌توجه بود. این امر، باعث شد کیمیا خاتون از او رنج ببرد و به تدریج به بیماری مبتلا شود و چشم خود را روی جهان ببندد. در برابر عشق کیمیا خاتون، شمس رفتارهایی نشان می‌داد که به‌ نظر بسیار غیرمعمول و مرموز می‌آمد. او به‌ طور عمدی به کیمیا بی‌توجهی و سخت‌گیری نشان می‌داد و احتمالاً قصد داشت او را از مراحل عرفانی عبور داده و به سمت عشق حقیقی سوق دهد.

 

 

مقالات شمس تبریزی :

شمس تبریزی علاوه بر آثار شعری، مقالاتی نیز در زمینه عرفان و فلسفه نوشته است. این مقالات در حوزه‌های علمی و معنوی بسیار ارزشمند بوده و نشان ‌دهنده دانش و تجربیات عمیق او در این زمینه‌ها است. این عارف و دانشمند معروف ایرانی، یک زندگی بسیار خاص و متفاوت داشت. خصلت منحصر به ‌فرد او، این بود که عادت به نوشتن نداشت و این مسئله را در سخنانش به‌وضوح اعلام می‌کرد. به همین دلایل، اطلاعات و آثاری که از او برجای مانده، اصطلاحاً «گفته‌های شمس» نامیده می‌شوند. این گفته‌ها که از طریق مولانا و اطرافیان او جمع‌آوری شده‌اند، تشکیل‌دهنده آثار این عارف بزرگ هستند و به نوعی نگاهی به شخصیت، زندگی و ارتباطات او با مولانا دارد. یکی از آثار برجسته او، مجموعه مقالاتی هستند که به نام “مکاتیب شمس تبریزی” شناخته می‌شوند. این مقالات، مباحثی هستند که بین این عارف و شاگردانش به صورت سوال و جواب مطرح می‌شدند و مولانا از این مباحث، آموخته‌های عمیقی را‌ کسب می‌کرد. این مقالات حکایتی جذاب از زندگی و علم این عارف دارند و در دل خود، تحلیل‌ها و بررسی‌های عمیقی درباره او و روش عرفانی‌اش جای داده‌اند.‌ این عارف با تفکرات و آثار خود، همواره جذابیت‌های بسیاری برای افراد داشته و تا به امروز تأثیر ویژه‌ای بر عرفان و ادبیات اسلامی گذاشته است.

 

 

آثار و اشعار شمس تبریزی

آثار و اشعار شمس تبریزی، به‌صورت دیوانی نوشته شده‌ و در بسیاری از آثار ادبی و موسیقی فارسی، از آن به عنوان منبع الهام و مرجع استفاده می‌شود. این عارف، با ارائه افکار عمیق و معانی رمزآمیز در شعرهای خود، عشق و معنویت را به شکلی بی‌نظیر به تجربه‌کنندگان منتقل کرده است. از جمله آثار مشهور این عارف می‌توان به “دیوان شمس تبریزی” اشاره کرد که شامل بیش از ۳۵۰۰ بیت شعر می‌شود. در این دیوان، او به بیان احساسات عاشقانه، تفکرات فلسفی و تجربیات معنوی خود می‌پردازد.

 

شعرهای او در سبکی عاشقانه و شفاف بوده و هم چنین پر از معنا و مفهوم عمیق هستند. او با استفاده از تصاویر و زبان بسیار زیبا و شاعرانه خود، خواننده را به سمت معنویت و تأمل در معنای وجودی آدمی و خداوند هدایت می‌کند. از اشعار و غزلیات او، می‌توان به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی نام برد. او از طریق شعر و نوشته‌های خود، اصول و ارزش‌های عرفانی را به ارمغان می‌آورد و به واسطه آثارش، مفاهیمی هم چون عشق الهی، وحدت، فقدان نفس در عشق و تلاش برای رسیدن به حقیقت را به نمایش می‌گذارد. در آثار او، غزلیاتی نیز به ‌نام او نسبت داده شده است. این غزلیات که مولانا آن‌ها را به نام این عارف بزرگ ثبت کرده، نمونه‌هایی از اشعار عاشقانه و عرفانی به شمار می‌روند که به عشق حقیقی و تجربه‌های روحی او اشاره دارند. از دیگر آثاری که به این عارف نسبت داده شده می‌توان به مناقب ‌العارفین اشاره کرد که در آن به زندگی و خدمات عارفانه و علمی شمس تبریزی پرداخته می‌شود.‌

 

 

شمس تبریزی چگونه از دنیا رفت؟

برای بسیاری از افراد، این سوال پیش می‌آید که شمس تبریزی چگونه از دنیا رفت؟ باید بگوییم که هم چنان سرانجام دقیق و واقعی این عارف، یکی از رازهای تاریخ و ادبیات به حساب می‌آید و هیچ منبع تاریخی قطعی در این مورد وجود ندارد. او پس از مدتی هم‌نشینی و تعلیم مولانا، تصمیم گرفت قونیه را ترک کند. او احساس می‌کرد که همه چیز را به مولانا یاد داده و ماندن در قونیه دیگر برای او بی‌نتیجه است. هم چنین، احساسات ناپسند و نفرتی که اطرافیان مولانا، به‌ویژه سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا، نسبت به شمس داشتند، باعث شد تا او تصمیم به ترک قونیه بگیرد. شمس قبل از اینکه قونیه را ترک کند، از مولانا خواسته بود که سراغ او را نگیرد. برخی از منابع و دیدگاه‌ها بر این باورند که این عارف توسط پسر بزرگ مولانا به قتل رسیده؛ اما این موضوع، همچنان برای تاریخ‌نویسان و پژوهشگران جای بحث دارد. دلیل قطعی خاصی را نمی‌توان برای اثبات این ادعا بیان کرد.  براساس دیدگاهی دیگر، این احتمال وجود دارد که مولانا پس از فراق شمس، به سراغ او نرفته و در نهایت، به نظر می‌رسد که او مدت زیادی در شهر خوی اقامت داشته و از آنجا به مرگ طبیعی چشم از جهان فرو بسته است. 

 

آرامگاه شمس تبریزی

بعد از درگذشت شمس تبریزی، آرامگاه وی در خوی به عنوان یک مقصد معنوی و مکان مورد احترام و ارادت برای عاشقان شمس و مولانا، شناخته می‌شود. این مکان، به یادگاری با ارزش و مهم از تاریخ ادبیات و فرهنگ تبدیل شده است. هر ساله، معشوقان و طلاب عرفان از سراسر جهان به خوی می‌آیند تا در این زیارتگاه متبرک، به عبادت و تلاقی با عالم روحانی این عارف بپردازند و از ارتباط روحی و معنوی خود با این مرشد عارف  برخوردار شوند.

 

 

 تربت شمس تبریزی

در قلب شهر قونیه، مکانی ویژه و معنوی وجود دارد. این مکان، مسجد و مقبره‌ای مرتبط با شمس تبریزی است. ساخت تربت شمس تبریزی به قرن سیزدهم برمی‌گردد؛ اما تا به امروز به ‌خوبی حفظ شده و درخشش خاص خود را حفظ کرده است. معماری این مسجد، بسیار ساده و زیبا بوده و با ورود به این محل مقدس، به دنیای انسانی و روحانی فراتراپی قدم می‌گذارید. آرامگاه این عارف با زیبایی‌های خاص خود، شما را به سفری در زمان می‌برد و به تاریخ عرفانی علاقه مند می‌سازد. این مسجد، طراحی ویژه‌ای داشته و پرتوهای نور خورشید، به دیوارها و سقف‌های داخل این مسجد راه می‌یابند. داخل مسجد، مقبره‌ای برای این عارف قرار دارد که به‌ شکل یک ایوان با طاقی از چوب بورسا دیده می‌شود. این مقبره به مسجد متصل است و بدنه‌اش از سنگ ساخته شده و سقف آن به‌ شکل مخروطی طراحی شده است. این تربت، بیش از یک مکان زیارتی، به عنوان نمادی برای عشق بی‌پایان و عرفان شناخته می‌شود. این مکان همیشه به روی افراد باز است تا عاشقان حقیقت و عارفان بزرگ، در آغوش اشعار و معارف شمس، غرق شوند و زندگی‌شان را با نور و شعله‌های عشق وی از نو بسازند. این مکان مقدس، به عنوان نمادی از همیشگی بودن شمس و ارتباط معنوی او با مولانا، همیشه در دل‌های معشوقان ادبیات و عرفان زنده خواهد ماند.

 

 

شمس تبریزی، یکی از بزرگ‌ترین عارفان و شاعران قرن هفتم میلادی، با عرفان و عشق به خداوند وجودی و با عشق به انسان‌ها، به یکی از اسطوره‌های ادبی و عرفانی ایران تبدیل شده است. او معلم و مربی مولانا بوده و به عنوان شاعر بزرگ ایران و مؤسس مکتب عاشقانه شناخته می‌شود. این عارف با معرفت عمیق خود، مولانا را از یک مفسر و استاد دینی به یک عاشق دیوانه و معشوقه‌ جوی مبدل کرد و او را به سوی عشق معنوی هدایت کرد.

  تأثیر شگرف این عارف بزرگ بر زندگی و اشعار مولانا، از جمله موضوعاتی است که همواره مورد مطالعه و بحث ادبی و عرفانی بوده است. با تلاش و تعلیمات او، مولانا از مفاهیم دینی و فلسفی به مراحل عمیق‌تری از عرفان و معرفت رسید و در غزل‌ها و مثنوی‌های خود، عشق حقیقی و الهی را به شکلی فراگیر و بی‌نظیر بیان کرد. هفتم مهرماه، به منظور به یاد آوردن عظمت و شگرفی این عارف و احترام به وی، در تقویم رسمی ایران به عنوان روز بزرگداشت شمس تبریزی نام‌گذاری شده است. هفتم مهر، فرصتی برای احترام گذاشتن به ارزش‌های عرفانی و ادبی کشور است. تأثیرگذاری این عارف بر زندگی انسان‌ها و به‌ویژه مولانا بر هیچ‌کس پوشیده نیست. از سوی دیگر، این بزرگداشت می‌تواند به ترویج فرهنگ عاشقانه و ارتقاء انسان ‌محوریت و معنویت در جامعه کمک کند. اشعار شمس تبریزی، علاقه‌مندان به ادبیات و عرفان را به نگاهی عمیق‌تر به اشعار و افکار این عارف دعوت می کند.

شمس تبریزی با تأثیرگذاری‌ خود بر ادبیات و عرفان، جایگاه ویژه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران پیدا کرده است. آثار بی‌مانند او، همواره به عنوان منابع الهام‌ بخشی برای نسل‌های آینده باقی خواهند ماند و نام او با عشق و عرفان در یاد و خاطره ما جاودانه می‌شود.

مطالب مرتبط با این شخص