رحیم معینیکرمانشاهی به روایتی در ۱۳۰۴ خورشیدی در کرمانشاه زاده شد اما در مراسم بزرگداشتی که حدود ۲۵ سال پیش در خرداد ۱۳۸۳ خورشیدی برای او در تهران برگزار شد، بارها سال تولد او را ۱۳۰۱ خورشیدی مطرح کردند.
کرمانشاهی از کودکی به هنر نقاشی، کتب ادبی و تاریخی علاقه داشت و از ۱۳۲۷ خورشیدی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و در شمار طرفداران محمد مصدق درآمد و عضو جبهه ملی شد و فعالیت گسترده ای را علیه حکومت مرکزی و جهانشاه صمصام بختیاری استاندار کرمانشاه آغاز کرد. در فاصله دوران نخست وزیری ساعد به همراه علی منصور به عنوان کارمند بانک سپه و روزنامهنگار به کار پرداخت و از حامیان ملی کردن صنعت نفت نیز بود.
معینی کرمانشاهی از ۱۳۴۱ خورشیدی به نقاشی کردن، همت گماشت و در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذاشت که از جمله تابلو مسیح با کار سیاه قلم است اما به علت مخالفت خانواده
ناچار شد، نقاشی را رها کند. خودش در این باره می گوید:
ابتدا به هنر نقاشی روی آوردم و در این فن به چیره دستی قابل توجهی رسیدم. وقتی با مخالفت شدید اطرافیانم روبه رو شدم و به من گفتند که نقاشی عملی حرام است، ستون فقراتم به درد آمد. اعماق اندیشه هایم فریاد کشید: اعتراض دارم. مدت ها بود اعتراض داشتم به همه چیز و همه کس؛ معترض بودن با این گونه افکار، زیر بنای طرز تفکرم شد. آزادی و آزادگی را از هر روزنی جستجو میکردم.
کرمانشاهی ضمن کارهای نقاشی به نظم شعر نیز می پرداخت و قسمتی از آثار ادبی و اجتماعی او در روزنامه سلحشوران غرب به چاپ رسید و داستان اختر و منوچهر را در چهار تابلو به رشته نظم کشید و در آن حقایقی از اجتماع زمان را مجسم کرد. وی درباره سابقه خانوادگی خود به نوشتن و روزنامه نگاری
گفته است :
نه خانواده و بستگان من، نه محیط و شهر من، به هیچ وجه با ترانهسرایی آشنایی نداشتند.
در گذشته هنر را جدی نمیگرفتند و به ترانهسرا هیچ وجه شاعرانه نمیدادند اما من با ترانههای خودم اهل نظر را با ترانه که آمیخته با موسیقی است، آشنا کردم.
وی همچنین درباره سابقه نوشتنش گفته است:
در کرمانشاه روزنامهنگار بودم. ۲ سال آنجا در نشریه سلحشوران غرب کار روزنامهنگاری کردم. روزنامه تند و تیزی داشتیم. برای ملی شدن نفت کوشش میکردیم. مقاله مینوشتم. مقالات تند و تیز و پر و پیمان. چون مقالاتم سیاسی بود و مسأله نفت بود و کرمانشاه هم محیط پالایشگاه بود. به نام قیام علیه حکومت ملی مرا به زندان انداختند. بعد محاکمه و تبرئه شدم. مرا شبانه به خرمآباد تبعید کردند و ده دوازده روزی را در قلعه فلکالافلاک گذراندم. بعد به تهران آمدم. سال ۱۳۳۰ خورشیدی به تهران آمدم. نخستین ترانهام را سال ۱۳۳۳ خورشیدی گفتم که همان سال هم اجرا شد. در واقع اول من ترانهسرا نبودم. رییس دفتر و بایگانی رادیو ایران بودم. یک روز یک آقایی آمد پیش من، موزیسین بود. مرا دعوت کرد که روی یک آهنگ، شعری بسازم. مدتی در تهران زیر نظر بودم تا مرحوم رزمآرا کشته شد. چون با ملیون ارتباطاتی داشتم و بیکار شده بودم و از بانک سپه مرا بیرون کرده بودند، با شادروان حسین فاطمی هم خیلی دوست شدم، بهوسیله ایشان و همراه او به منزل مرحوم مصدق رفتم و دستور داد در اداره تبلیغات زیر نظر نخستوزیری استخدام شوم. من آنجا ابتدا مخبر پارلمانی ، بعد رییس بازرگانی خبرگزاری پارس. اخبار شب شدم. بعد به رادیو رفتم و شدم معاون،
معینی کرمانشاهی از ۱۳۸۷ خورشیدی به دلیل کهولت سن و بیماریهای ناشی از این مساله با بیماری دست و پنجه نرم میکرد و سرانجام در ۹۲ سالگی در ۲۶ آبان ۱۳۹۴ خورشیدی در بیمارستان جم تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد.